ناز و نیازلغتنامه دهخداناز و نیاز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شیوه های عشق و حسن و حرکات و سکناتی که از طرفین سر زند. (آنندراج ) (بهار عجم ). || ناز و نعمت . نعمت و فراوانی : چنین گفت با دختر سرفرازکه ای پروریده به ناز و نیاز.فردوسی .<br
ناچیزلغتنامه دهخداناچیز. (ص مرکب ) بی قدر. بی مقدار. (ناظم الاطباء). پست و ناقابل .(فرهنگ نظام ). چیز حقیر. چیز پست . فرومایه . بی ارز. بی ارج . وضیع. ناقابل . بی قابلیت . بی ارزش : ز خاشاک ناچیز تا عرش راست سراسر به هستی یزدان گواست . فردو
ناچیزیلغتنامه دهخداناچیزی . (حامص مرکب ) خردی . کوچکی . || بی قدری . بی مقداری . (ناظم الاطباء). || فقر. ناداری . بینوائی . بی چیزی . || نابودی . نیستی . (ناظم الاطباء). هلاک .