ناکامروالغتنامه دهخداناکامروا. [ رَ ] (ص مرکب ) مقابل کامروا. آنکه کامروا نیست . ناکام . رجوع به کامروا شود.
ناکامروائیلغتنامه دهخداناکامروائی . [ رَ ] (حامص مرکب ) مقابل کامروائی . ناکامیابی . ناکامی . حالت و صفت ناکامروا. رجوع به کامروا و ناکامی شود.
حرمانفرهنگ مترادف و متضادبیبهرگی، بینصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ بهرهوری، کامیابی
خیبتلغتنامه دهخداخیبت . [ خ َ ب َ ] (ع اِمص ) خسران . زیان کاری . (یادداشت مؤلف ). خیبة. || نومیدی . ناکامی . ناکامروایی . (یادداشت مؤلف ) : کفشگر در معرض تعارض دو حال سر تفکر بگریبان حیرت فرو برد حال قدیم از سفاهت و بدیها او را ترهیب و تهدید می نماید و غریمت خود یاد