ناگسستنلغتنامه دهخداناگسستن . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گسستن به معنی بریدن و جداکردن و پاره شدن و پاره کردن . رجوع به گسستن شود.
ناگسستنیلغتنامه دهخداناگسستنی . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انقطاع . پاره ناشدنی . جداناکردنی . که گسیختنی نیست . مقابل گسستنی . رجوع به گسستنی شود.
ناشستنیلغتنامه دهخداناشستنی . [ ش ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شستن نیست . که نتوان آن را شست . که ازدر شستشو نباشد. مقابل شستنی . رجوع به شستنی شود.
ناگسستنیلغتنامه دهخداناگسستنی . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انقطاع . پاره ناشدنی . جداناکردنی . که گسیختنی نیست . مقابل گسستنی . رجوع به گسستنی شود.
ناگسلانیدنلغتنامه دهخداناگسلانیدن . [ گ ُ س ِ دَ ] (مص منفی ) ناگسیختن . ناگسستن . مقابل گسلانیدن به معنی گسستن و پاره کردن و جدا کردن . رجوع به گسلانیدن شود.
ناگسستنیلغتنامه دهخداناگسستنی . [ گ ُ س َس ْ ت َ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انقطاع . پاره ناشدنی . جداناکردنی . که گسیختنی نیست . مقابل گسستنی . رجوع به گسستنی شود.