ناگویالغتنامه دهخداناگویا. (ص مرکب ) آنکه گویا نیست . که سخن گفتن نتواند. غیرناطق . مقابل گویا : چو مدحش گفت نتوانی چه گویا و چه ناگویاچو رویش دید نتوانی چه بینا و چه نابینا. فرخی .رجوع به گویا شود.
ناگویالغتنامه دهخداناگویا. [ گ ُ ] (اِخ ) از شهرهای صنعتی ژاپن است واقع در قسمت مرکزی جزیره ٔ هنشو. جمعیت آن 1592000 نفر است .
وسیلۀ کمکناوبریnavigational aid, navaidsواژههای مصوب فرهنگستانهر دستگاه یا افزاره یا نقشهای که در ناوبری به ناوبر کمک میکند
ناویالغتنامه دهخداناویا. (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، در دامنه ٔ سردسیری در 97 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 5 هزارگزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ عمومی بجنورد به شقان واقع است و
صامتفرهنگ مترادف و متضاد۱. عجم، گنگ، ناگویا ۲. بیصدا، خاموش، ساکت، سکون ۳. بیواک، مصمت، همخوان ≠ ناطق
واضحفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشکارا، آشکار، بدیهی، پیدا، روشن، ظاهر، علنی، مبرهن، مسلم، مشخص، معلوم، نمایان، نمایان، هویدا ۲. شمردهشمرده، شمرده ۳. آسان، سهل ۴. بارز، بدیهی، بین، جلی، خوانا، رسا، روشن، صریح، فاش، قطعی، گویا ≠ غیرواضح، گنگ، ناگویا
روشنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مشعشع، منور، نورانی، نوردار ۲. آشکار، بارز، بدیهی، صریح، عیان، قطعی، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معین، واضح، واضح ۳. کوک ۴. گویا ۵. براق، تابان، جلی، رخشان، متجلی ۶. زلال، شفاف ≠ تاریک، تیره، مبهم، ناگویا، کدر، غیر شفاف