لغتنامه دهخدا
نبج . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه بردی که بدان درزهای کشتی گیرند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (معجم متن اللغة). البردی یجعل بین لوحین من الواح السفینة. (اقرب الموارد). || تیز. (از معجم متن اللغة). ضراط. (تاج المصادر بیهقی ). گوز. || (مص ) بیرون آمدن کبک . (از منتهی الارب