نتشلغتنامه دهخدانتش . [ ن َ ] (ع مص ) به منقاش بیرون آوردن خار و جز آن را چون به جائی درخسته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). بیرون آوردن خار. (از المنجد). || به انگشت کشیدن گوشت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با نشکنج گوشت و مانن
نتشلغتنامه دهخدانتش . [ ن َ ت َ ] (ع اِ) گیاه که نخستین بروید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نخستین گیاهی که بروید. (ناظم الاطباء). || نوک و بن گیاه که اول نمایان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر و ته هر گیاه که در آغاز رُستن هویدا شود. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). آنچه ابتدا از رس
نیطشلغتنامه دهخدانیطش . [ طِ ] (اِخ ) (دریای ...) دریای نیطش در زمان ما به دریای قرم و بحر اسود معروف است . (از ترجمه ٔ تقویم البلدان ص 42). رجوع به دریای سیاه شود.
نطشلغتنامه دهخدانطش . [ ن َ] (ع اِمص ) استواری خلقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
نطیشلغتنامه دهخدانطیش . [ ن َ ] (ع اِ) جنبش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرکت . (فرهنگ خطی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). مابه نطیش ؛ ای حراک . (منتهی الارب )؛ ای حراک و قوة. (اقرب الموارد). || قوة. گویند: ما به نطیش ، ای : قوة. (مهذب الاسماء). || (ص ) شدیدالجبلة. مؤسس الخلقة.
پنطسلغتنامه دهخداپنطس . [ پ ُ طُ ] (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است (دریا اپط ا:ا): اسم مقاطعه ٔ شرقی آسیای صغیر. در کنار بحرالاسود واقع و از مشرق به کولخس و از جنوب به کاپادوکیه و از مغرب به غلاطیه محدود بود و در ایام خداوند ما یهودیان در آنجا سکونت داشتند و در مائه ٔ اول تاریخ مسیحی مژده
انتاشلغتنامه دهخداانتاش . [ اِ] (ع مص ) سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه بیخش برآید. (ناظم الاطباء) . سر بیرون آوردن گیاه از زمین پیش از آنکه ریشه بدواند. (از اقرب الموارد) . || نتش برآوردن تخم . (ناظم الاطباء). انتش الحب ؛ تر و خیس شد دانه و نَتَش خود را در زمین زد.(از اقرب الموارد). |
منتتشلغتنامه دهخدامنتتش . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) تخم نَتَش برآورنده از تری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). تخمی که ازرطوبت می آماسد و آغاز رستن می کند. (ناظم الاطباء).
تنتاشلغتنامه دهخداتنتاش . [ ت َ ] (ع مص )پنهان عیب کردن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به پنهانی خشم گرفتن کسی را و در قاموس پنهان عیب کردن کسی را. (از اقرب الموارد). رجوع به نتش شود.
چشمه منتشلغتنامه دهخداچشمه منتش . [ چ َ م َ م َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 66 هزارگزی شمال باختر قروه و 19 هزارگزی شمال شابلاغی واقع است . تپه ماهوری و سردسیر است و <span class="hl" dir="lt
منتشلغتنامه دهخدامنتش . [ م َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لک است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
سمانتشcementation 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن جسم آهنی با حرارتدهی در محیط کربنده به فولاد تبدیل میشود متـ . سمانتهکردن
کوانتشquantizationواژههای مصوب فرهنگستانمحدود بودن و محدود کردن اندازۀ بعضی از کمیتهای فیزیکی به اعضای مجموعۀ گسستهای از مقادیر