نجازلغتنامه دهخدانجاز. [ ن َ ] (ع مص ) نجز. انجاز. (المنجد). روا کردن حاجت . قضای حاجت . رجوع به نجز شود.
تیزکNajasواژههای مصوب فرهنگستانسردهای آبزی از تیزکیان با حدود 50 گونه که در سرتاسر جهان پراکنده هستند
گنجایشلغتنامه دهخداگنجایش . [ گ ُی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گنجیدن . قابلیت گنجیدن . وسعت گنجیدن . ظرفیت . وسع. وسعت . و رجوع به وسع شود. || قابلیت و استعداد. (ناظم الاطباء). شایستگی . رجوع به استعداد شود. || (اِ) جای و محل گنجیدن . || سود و نفع. (ناظم الاطباء).- گنجایش پذیر
نجاشلغتنامه دهخدانجاش . [ ن َج ْ جا ] (ع ص ) شکاری . صیاد. (ناظم الاطباء). صائد. (المنجد). ناجش . || که سواران و چهارپایان را راند. (از اقرب الموارد).
نجاشلغتنامه دهخدانجاش . [ ن ِ ] (ع اِ) دوالی است که در میان دو پوست کرده بدوزند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دوالی که درمیان دو چرم گذاشته آن را بدوزند. (ناظم الاطباء).
نزازلغتنامه دهخدانزاز. [ ن َزْ زا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه است از نز. آنکه در یک جای آرام نگیرد. (از اقرب الموارد). رجوع به نز شود.
استنجازلغتنامه دهخدااستنجاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روائی خواستن . || وعده وفا کردن طلبیدن . (منتهی الارب ).
انجازلغتنامه دهخداانجاز. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روا کردن حاجت . (غیاث اللغات ). روا کردن حاجت کسی را. (از آنندراج ). برآوردن حاجت کسی را. (ازاقرب الموارد): سلطان ایشان را با تحقیق امانی و انجاز مباغی و تشریفات گرانمایه پادشاهانه بازگردانید.(ترجمه ٔ تاریخ
انجازدیکشنری عربی به فارسیانجام , اجرا , اتمام , کمال , هنر , فضيلت , دست يابي , پيروزي , کار بزرگ , موفقيت , تکميل , اجراء