پنداشتنلغتنامه دهخداپنداشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) گمان بردن . تصور کردن باشد. (برهان قاطع). گمان برده شدن . ظن بردن . ظن کردن . خیال کردن . وهم . (دهار). توهم کردن . اعتقاد داشتن . حِسبان . محسبة. زعم : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت کپیان
نگذاشتنلغتنامه دهخدانگذاشتن . [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل گذاشتن . رجوع به گذاشتن شود.
پنداشتندیکشنری فارسی به انگلیسیassume, assumption, believe, count, deem, dream, esteem, expect, fancy, imagine, reckon, suppose, suspect, take, think, understand
حد نداشتنلغتنامه دهخداحد نداشتن . [ ح َ ن َ ت َ ] (مص مرکب منفی ) بی نهایت بودن . بی حد بودن . مافوق حد و اندازه بودن . رجوع به حد به معنی اندازه شود : حد زیبائی ندارند این خداوندان حسن ای دریغا گربخوردندی غم غمخوار خویش . سعدی .این قبا
پی نداشتنلغتنامه دهخداپی نداشتن . [ پ َ / پ ِ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) دنباله نداشتن : این باران پی ندارد؛ بطول نینجامد. || عصب نداشتن .
خون نداشتنلغتنامه دهخداخون نداشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر بودن خون مقتول . قصاص نداشتن قاتل . قتلی بدون قصاص بودن . (آنندراج ). || رگ نداشتن . بی غیرت بودن . بی حمیت بودن . || ضعیف بودن . رنجور بودن . ضعف مفرط داشتن .
خریدار نداشتنلغتنامه دهخداخریدار نداشتن . [ خ َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) مشتری نداشتن . رائج نبودن . بازار نداشتن . طالب نداشتن . موافق نداشتن .
ستاره نداشتنلغتنامه دهخداستاره نداشتن . [ س ِ رَ / رِ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از طالع خوب نداشتن . (آنندراج ) : برفع پستی اقبال خویش چاره ندارم برتبه کم نیم از آسمان ستاره ندارم .مخلص کاشی (از آنندراج ).<br
حد نداشتنلغتنامه دهخداحد نداشتن . [ ح َ ن َ ت َ ] (مص مرکب منفی ) بی نهایت بودن . بی حد بودن . مافوق حد و اندازه بودن . رجوع به حد به معنی اندازه شود : حد زیبائی ندارند این خداوندان حسن ای دریغا گربخوردندی غم غمخوار خویش . سعدی .این قبا
پی نداشتنلغتنامه دهخداپی نداشتن . [ پ َ / پ ِ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) دنباله نداشتن : این باران پی ندارد؛ بطول نینجامد. || عصب نداشتن .
خوار پنداشتنلغتنامه دهخداخوار پنداشتن . [ خوا / خا پ ِ ت َ ](مص مرکب ) تذلیل . اذلال . استذلال . (یادداشت مؤلف ).
خون نداشتنلغتنامه دهخداخون نداشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر بودن خون مقتول . قصاص نداشتن قاتل . قتلی بدون قصاص بودن . (آنندراج ). || رگ نداشتن . بی غیرت بودن . بی حمیت بودن . || ضعیف بودن . رنجور بودن . ضعف مفرط داشتن .
خریدار نداشتنلغتنامه دهخداخریدار نداشتن . [ خ َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) مشتری نداشتن . رائج نبودن . بازار نداشتن . طالب نداشتن . موافق نداشتن .