ندافیلغتنامه دهخداندافی . [ ] (اِ) در بیت زیر معنی نوعی پارچه میدهد : قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار.نظام قاری (دیوان ص 15).
ندافیلغتنامه دهخداندافی . [ ن َدْ دا ] (حامص ) حلاجی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنبه زنی . (ناظم الاطباء). عمل نداف . رجوع به نَدّاف شود.
ندفیلغتنامه دهخداندفی . [ ن َ ] (حامص ) حلاجی . (ناظم الاطباء). ندافی . پنبه زنی . رجوع به ندافی شود.- ندفی کردن ؛ پنبه زدن . حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). ندافی کردن .
گندآهولغتنامه دهخداگندآهو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین که در 21هزارگزی شمال آوج و 6هزارگزی راه عمومی واقع شده است .هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 275 تن است . آب آن از ق
ندفةلغتنامه دهخداندفة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) شیر اندک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اندکی از شیر. (مهذب الاسماء). مقدار اندکی از شیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ندافلغتنامه دهخدانداف . [ ن َ ] (از ع ، ص ) پنبه زن . در اصل نَدّاف است و دراین بیت به تخفیف دال استعمال شده است : میغ ماننده ٔ پنبه است ورا باد نداف هست سدکیس درونه که بدو پنبه زنند. ابوالمؤید بلخی .رجوع به نَدّاف شود.
ندافیهلغتنامه دهخداندافیه . [ ن َدْ دا فی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 38هزارگزی شمال شرقی اهواز و 2هزارگزی مغرب راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 1
ندفیلغتنامه دهخداندفی . [ ن َ ] (حامص ) حلاجی . (ناظم الاطباء). ندافی . پنبه زنی . رجوع به ندافی شود.- ندفی کردن ؛ پنبه زدن . حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). ندافی کردن .
حرنلغتنامه دهخداحرن . [ ح َ ] (ع مص ) ندافی کردن پنبه را. || حرن در بیع؛ زیادت و کم نکردن در آن . (منتهی الارب ).
ندافیهلغتنامه دهخداندافیه . [ ن َدْ دا فی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 38هزارگزی شمال شرقی اهواز و 2هزارگزی مغرب راه مسجدسلیمان به اهواز، در دشت گرمسیری واقع است و 1