ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت . از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مراچون صبح آتشی
ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) کمی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). تنگ یابی . کم یابی . دیریابی . شذوذ. دشواریابی . عزت . (یادداشت مؤلف ). ندرة.- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه . گاه وگداری .- به ندرت ؛ ندرتاً. ندر
نضرتلغتنامه دهخدانضرت . [ ن َ رَ ](ع اِمص ) تازگی . (غیاث اللغات ). نضرة. رجوع به نَضرَة شود : یا در چمن دل او خضرتی و نضرتی ظاهر شود. (سندبادنامه ص 53). حرقت حرفت ادب در او رسیدو در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترج
ندرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان رت، ندرت وقوع در زمان، گاه و بیگاهی، پراکندگی، اتفاقی بودن، گاهگاه بودن، قلت وقوع کمیابی، تنگی، کمبود، کمی، قلت موجود نادر، موجودات استثنایی فقدان، تنگنا
ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت . از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مراچون صبح آتشی
ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) کمی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). تنگ یابی . کم یابی . دیریابی . شذوذ. دشواریابی . عزت . (یادداشت مؤلف ). ندرة.- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه . گاه وگداری .- به ندرت ؛ ندرتاً. ندر
ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) لاله حکیم چند تهانیسری ، متخلص به ندرت . از پارسی گویان هند است و در قرن دوازدهم میزیسته و با میرزا بیدل و سراج الدین آرزو معاصر و مصاحب بوده و نزد سرخوش مشق شاعری کرده و در اواسط قرن دوازدهم درگذشته :سوزد به خاک هم ز تب عشق تن مراچون صبح آتشی
ندرتلغتنامه دهخداندرت . [ ن ُ رَ ] (ع اِمص ) کمی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). تنگ یابی . کم یابی . دیریابی . شذوذ. دشواریابی . عزت . (یادداشت مؤلف ). ندرة.- بر سبیل ندرت ؛ گاهگاه . گاه وگداری .- به ندرت ؛ ندرتاً. ندر
الکساندرتلغتنامه دهخداالکساندرت . [ اَ ل ِ رِ ] (اِخ ) یا اسکندرون . شهر و بندری در ترکیه . رجوع به اسکندرون و قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 330 شود.