ندوئیهلغتنامه دهخداندوئیه . [ ن َ ئی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان بم با 80 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
ندوةلغتنامه دهخداندوة. [ ن َدْ وَ ] (ع اِ) انجمن . (دستوراللغة). گروه وانجمن روزانه . (منتهی الارب ). گروه . انجمن . (ناظم الاطباء) جماعت . (اقرب الموارد). || هر خانه ای که در آن گرد آمده انجمن کنند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مجلس . جمعشدن گاه مردم . (فرهنگ خطی ). جای حدیث کردن . (فره
ندوةلغتنامه دهخداندوة. [ ن ُ دُوْ وَ ] (ع اِمص ) تری . (ناظم الاطباء). || (مص ) تر شدن . نداوة. (از المنجد). رجوع به نداوة شود.
ندوةلغتنامه دهخداندوة.[ ن ُدْ وَ ] (ع اِ) آبشخور شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب خوردن گاه شتر. (فرهنگ خطی ).
نضوحلغتنامه دهخدانضوح . [ ن َ ] (ع اِ) نوعی از خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بوی خوش . (مهذب الاسماء). نوعی طیب که بوی خوش آن پراکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || داروی دهن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). «وجور» در هر جای دهان که باشد. (از اقرب الموارد) (
ندوةلغتنامه دهخداندوة. [ ن ُ دُوْ وَ ] (ع اِمص ) تری . (ناظم الاطباء). || (مص ) تر شدن . نداوة. (از المنجد). رجوع به نداوة شود.
ندوتلغتنامه دهخداندوت . [ ن ُ دُوْ وَ ] (ع اِمص ) ندی . نداوت . تری . نم . بلل . رطوبت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نُدُوَّة شود.
انجمنفرهنگ مترادف و متضادباشگاه، جماعت، جمعیت، حلقه، دایره، کانون، کمیته، کمیسیون، گروه، مجتمع، مجلس، مجمع، محفل، معشر، ملاء، ندوه، نشست
ندوةلغتنامه دهخداندوة.[ ن ُدْ وَ ] (ع اِ) آبشخور شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب خوردن گاه شتر. (فرهنگ خطی ).
منتدیلغتنامه دهخدامنتدی . [ م ُ ت َ دا ] (ع اِ) جای حدیث کردن . (مهذب الاسماء). انجمن روزانه یا مجلس تا که مجتمع باشند در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجمع. مجلس . انجمن . نادی . نَدی ّ. نَدوَة.
مندوهلغتنامه دهخدامندوه . [ ] (هندی ، اِ) به هندی نوعی از دخن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
پراندوهلغتنامه دهخداپراندوه . [ پ ُ اَ ه ْ ] (ص مرکب ) سخت غمگین . سخت غمناک . محزون . پرانده . اسیف : بشد گیو با دل پراندوه و درددودیده پر از آب و رخ لاجورد. فردوسی .بزرگان ایران پراندوه و دردرخان زرد و لبها شده لاجورد.<p cla
اندوهلغتنامه دهخدااندوه . [ اَه ْ ] (اِ) گرفتگی دل . دلگیری . (برهان قاطع). غم و گرفتگی دل . (آنندراج ). غم وکرب و حزن و آزردگی . (ناظم الاطباء). غمه . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). شجن . (دهار). غم . ترح . فقر. وحشت . کل ّ. ضجره . کأب . کآبة. کأبة. معطاء. ضره . وله . طرب . فاجعه .