نردبازیلغتنامه دهخدانردبازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل نردباز.نرادی . نرد باختن . رجوع به نردباز شود : گهی جستن به غمزه چاره سازی گهی کردن به بوسه نردبازی .نظامی .
شفطرنجلغتنامه دهخداشفطرنج . [ ش َ ف َ رَ ] (اِ) شطرنج . (یادداشت مؤلف ) : کعبتین از رخ و از پیل ندانم به صفت نردبازی و شفطرنج ندانم ز ندب . سنایی .و رجوع به شطرنج شود.
شش ضربهلغتنامه دهخداشش ضربه . [ ش َ / ش ِ ض َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) داوی است در نردبازی و آن را شش ضرب نیز گویند. (برهان ). به اصطلاح نرادان شش بازی راگویند که پیاپی از حریف ببرد و بعضی گویند که داو شش زده بازی از
شش پنجلغتنامه دهخداشش پنج . [ ش َ / ش ِ پ َ ] (اِ مرکب ) شش و پنج . (ناظم الاطباء). نوعی از قمار. (آنندراج ). رجوع به شش و پنج شود.- شش پنج باز ؛ آنکه نرد می بازد. نراد.- شش پنج زدن ؛ نردبازی کردن و شش و
چاره سازیلغتنامه دهخداچاره سازی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) چاره گری . چاره اندیشی . مصلحت اندیشی . تدبیر. تأمل و تفکر : اگر دشمنی ترکتازی کندرقیب حرم چاره سازی کند. نظامی .به افکندنش چاره سازی کنند