میناردsemolinaواژههای مصوب فرهنگستانذراتی با درخشش شیشهای که پس از الک کردن آرد گندم دوروم در غربال باقی میماند
نرمهلغتنامه دهخدانرمه . [ ن َ م َ / م ِ ] (ص ) نرم . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). ملایم . (آنندراج ). نرم و نازک . (ناظم الاطباء). نرمق . (منتهی الارب ). || مقابل زبره .- نرمه ٔ آرد ؛ آردبسیار نرم بیخته . آردی که از نرمی چون غبار است
نرمهفرهنگ فارسی عمید۱. هر چیز نرم و ملایم.۲. (زیستشناسی) پرۀ گوش که گوشواره به آن آویخته میشود.۳. قسمت نرم بعضی اعضای بدن.