نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
تنوارۀ کاذبfalse bodyواژههای مصوب فرهنگستانمادۀ گرانوردی که تنش تسلیم آن زیاد ولی گرانرَوی آن نسبتاً کم است
آبیاری قطرهایdrip irrigation, trickle irrigationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آبیاری که در آن آب با فشار نسبتاً کم و قطرهقطره در پای گیاه میچکد
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y