تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
گنسالغتنامه دهخداگنسا. [ گ َ ن ِ ] (اِخ ) خدای علم و ادبیات به عقیده ٔ هندوان ، که دارای سری چون سر فیل است .
نگیسالغتنامه دهخدانگیسا. [ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) نام چنگی خسروپرویز. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ). نگیسا . نکیسا. یکی از رامشگران عهد خسروپرویز است ، اختراع خسروانی را بدو نسبت داده اند. (کریستن سن از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
نساءلغتنامه دهخدانساء. [ ن َ ] (ع اِ) درازی عمر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طول عمر. (المنجد) (اقرب الموارد). || نساءالقوم ؛ آخر آن قوم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (مص ) بازپس انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). تأخیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).<b
transplantingدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوند زدن، پیوندزدن، نشا کردن، در جای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچ دادن، نشاء زدن، فراکاشتن
transplantedدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوند خورده است، پیوندزدن، نشا کردن، در جای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچ دادن، نشاء زدن، فراکاشتن
transplantدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوند، عضو پیوند شده، پیوندزدن، نشا کردن، در جای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچ دادن، نشاء زدن، فراکاشتن
transplantsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوند، عضو پیوند شده، پیوندزدن، نشا کردن، در جای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچ دادن، نشاء زدن، فراکاشتن
زرعدیکشنری عربی به فارسیکاشت , جاي دادن , فرو کردن , کاشتن , القاء کردن , نشاکردن , درجاي ديگري نشاندن , مهاجرت کردن , کوچ دادن , نشاء زدن , پيوندزدن , عضو پيوند شده , فراکاشتن
نشاءلغتنامه دهخدانشاء. [ ن َ ] (ع اِ) بوی خوش . نَشا. (منتهی الارب ). || نَشا. نشاسته . (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رجوع به نشا شود.
نشاءلغتنامه دهخدانشاء. [ ن َ ش َءْ ] (ع اِ) ج ِ ناشی ٔ. رجوع به ناشی ٔ شود. || ج ِ نش ء. رجوع به نش ء شود.
سرمنشاءلغتنامه دهخداسرمنشاء. [ س َ م َ ش َءْ ] (اِ مرکب ) در تداول عوام ، منشاء: سرمنشاء فتنه . سرمنشاء فساد.
مستنشاءلغتنامه دهخدامستنشاء. [ م ُ ت َ ش َءْ ] (ع ص ، اِ) علم و سنگ توده ٔ راه بلند و تیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مَنشاء. و رجوع به منشاء و استنشاء شود.
کنشاءلغتنامه دهخداکنشاء. [ ک ِ ] (ع ص ) مرد مرغول موی و زشت روی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نوده لشت نشاءلغتنامه دهخدانوده لشت نشاء. [ ن َ دِ هَِ ل َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) یا نوده بالا و پائین . دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش لشت نشاء شهرستان رشت ، در 6 هزارگزی شمال غربی لشت نشاء واقع است و 880 تن سکنه دارد. آبش از نورود، محصولش برن