نشاندگویش اصفهانی تکیه ای: hâščunâ طاری: hâščenâ طامه ای: heynešund طرقی: hâščânâ کشه ای: hâščânâ نطنزی: hâšnešond
نشاندگویش خلخالاَسکِستانی: bənəšândəš دِروی: bə.nəš.ân.əs.əš شالی: bə.nəš.ânəsəše کَجَلی: be.neš.ân.əst.əs کَرنَقی: bənəšâmənəsəše کَرینی: bənəšâmənəsəš کُلوری: bənəšânəsəš گیلَوانی: bənəšândəše لِردی: bənəšansəšə
نشاندگویش کرمانشاهکلهری: nɪšân گورانی: nɪšân سنجابی: nɪšân کولیایی: anɪšân زنگنهای: nɪšân جلالوندی: nɪšân زولهای: nɪšân کاکاوندی: nɪšân هوزمانوندی: nɪšân
مینشاندگویش خلخالاَسکِستانی: nəšânə دِروی: nəš.ân.ə شالی: nəš.ân.ə کَجَلی: me.neš.ân.e/iya کَرنَقی: nəšâmənə کَرینی: nəšâmənə کُلوری: nəšânə گیلَوانی: nəšânə لِردی: nəšânə
مینشاندگویش کرمانشاهکلهری: nɪšene:d گورانی: nɪšene:d سنجابی: nɪšene:d کولیایی: anɪšene: زنگنهای: nɪšene:d جلالوندی: manɪšene: زولهای: manɪšene: کاکاوندی: manɪšene: هوزمانوندی: manɪšene:
نشاندنلغتنامه دهخدانشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان
نشاندنیلغتنامه دهخدانشاندنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که درخور شاندن نیست . که نباید شاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاندن شود.
نشاندهلغتنامه دهخدانشانده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نشانیده . که نشانده شده است . || منصوب . برگماریده . گماشته : حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعه ٔ کرک برد... و به کوتوال آنجا سپرد که نشانده ٔ عبدوس بود. (تاریخ بیهقی ).- <
أحَلَّدیکشنری عربی به فارسیبرقرار کرد , مستقر کرد , ايجاد کرد , بر نشاند , قرارداد , اجازه داد , مجاز دانست , مباح کرد , بر سرِ (کسي) آورد , دچار کرد
شاه تراشلغتنامه دهخداشاه تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه مردی را بشاهی از میان قوم بردارد. آنکه بی سابقه و مقدمتی تنی را بشاهی نشاند. آنکه به نیرو و نفوذ کلام هر که را خواهد بشاهی نشاند. کسی که با نفوذ و سیاست خود هر کس را بخواهد شاه سازد. (از فرهنگ نظام ).
خط ناتشدیدیnonresonant lineواژههای مصوب فرهنگستانخط انتقالی که بهگونهای طراحی شده است که موجهای ایستای ولتاژ و جریان و موجهای بازتابی را فرومینشاند
نشاندنلغتنامه دهخدانشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان
نشاندنیلغتنامه دهخدانشاندنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که درخور شاندن نیست . که نباید شاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاندن شود.
نشاندهلغتنامه دهخدانشانده . [ ن ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نشانیده . که نشانده شده است . || منصوب . برگماریده . گماشته : حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعه ٔ کرک برد... و به کوتوال آنجا سپرد که نشانده ٔ عبدوس بود. (تاریخ بیهقی ).- <
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشانددیکشنری فارسی به عربیمباهاة
مینشاندگویش اصفهانی تکیه ای: hâɂačune طاری: hâɂašna طامه ای: heɂenešune طرقی: hâɂačâna کشه ای: hâɂačâna نطنزی: hânešona
مینشاندگویش خلخالاَسکِستانی: nəšânə دِروی: nəš.ân.ə شالی: nəš.ân.ə کَجَلی: me.neš.ân.e/iya کَرنَقی: nəšâmənə کَرینی: nəšâmənə کُلوری: nəšânə گیلَوانی: nəšânə لِردی: nəšânə