نشاکارtransplanterواژههای مصوب فرهنگستانماشین یا وسیلهای برای کاشت نشا به فواصل موردنظر در ردیفهای موازی
نشاکاریلغتنامه دهخدانشاکاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کاشتن نشاهای برنج و غیره در مزرعه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشا کردن شود.
نوشکارلغتنامه دهخدانوشکار. [ ن َ / نُو ش ِ ] (ص مرکب ) شخصی که تازه صیادی اختیار کرده باشد. (آنندراج ). کسی که تازه نخجیر کردن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء). تازه شکارچی . شکارچی تازه کار و ناماهر : خون ما را نوشکاران بی محاباریختند
ناآشکارلغتنامه دهخداناآشکار. [ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) ناپدید. ناپیدا. خفی . غیر مکشوف . نامشهود. نامرئی . نهفته . || تاریک . مقابل روشن . مبهم . غیر واضح . در پرده . مقابل آشکار. رجوع به آشکار شود.
ناشاکرلغتنامه دهخداناشاکر. [ ک ِ ] (ص مرکب )ناسپاس . کافرنعمت . که سپاسگزار نیست . کفور. که ناشکری می کند. مقابل شاکر، به معنی سپاسگزار : گفتم ای باد اینک آنجارفت خواهم پیش اوتو مرا از شاعران ناشاکر فضلش مدان . فرخی .آنکه او شاکر بود
نشاکاریلغتنامه دهخدانشاکاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کاشتن نشاهای برنج و غیره در مزرعه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشا کردن شود.
نشاکاریلغتنامه دهخدانشاکاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل کاشتن نشاهای برنج و غیره در مزرعه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشا کردن شود.