نشنشیلغتنامه دهخدانشنشی . [ ن َ ن َشی ی ] (ع ص ) رجل نشنشی الذراع ؛ مرد سبک دست درکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نشناش . نشنش . (المنجد).
ژنشناسی تَرانَسلیtransmission genetics, classical geneticsواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از ژنشناسی که انتقال ژنها را از نسلی به نسل دیگر مطالعه میکند ژنشناسی مندلی Mendelian genetics, Mendelism
نشناشلغتنامه دهخدانشناش . [ ن َ ] (ع ص ) رجل نشناش ؛ مرد سبک دست در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد سبک در کارش یا در حرکاتش . (از المنجد).نشنشی . (اقرب الموارد) (المنجد). نشنش . (المنجد).