نسودلغتنامه دهخدانسود. [ ن َ ] (ص ) نسو. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).چیزی نرم و ساده و لخشان و لغزنده و بی خشونت . (برهان قاطع). لغزان . املس . (یادداشت مؤلف ) : ز خاک و آتش وآبی به رسم ایشان روکه خاک خشک و درشت است و آب نرم و نسود.<
نشوطلغتنامه دهخدانشوط. [ ن َ ] (ع اِ) ماهی نمکین که در آب و نمک تر دارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماهی شور که در آب و نمک نگاهدارند. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (ازاقرب الموارد). || قسمی ماهی است و آن غیر از شبوط است . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || چاه دورتک که دلو از وی
اصطحابلغتنامه دهخدااصطحاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطحاب قوم ؛ با یکدیگر مصاحبت کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).یار و مصاحب یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). با همدیگر صحبت داشتن . (آنندراج ). با یکدیگر صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یار و مصاحب شدن . (ناظم الاطباء). مصاحبت . همدم شدن
اصطباحلغتنامه دهخدااصطباح . [ اِطِ ] (ع مص ) صبوحی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صبوح آشامیدن . (از قطر المحیط). صبوح نوشیدن . حریری گوید: و هل یجوز اصطباحی من معتقة. (ازاقرب الموارد). شراب بامداد خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). صبوحی برگرفتن . بامداد شراب خوردن . صبوح
اعتناقلغتنامه دهخدااعتناق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دست به گردن یکدیگر زدن در حرب و جز آن . (منتهی الارب ). دست به گردن همدیگر زدن در حرب و جز آن .(آنندراج ). دست به گردن یکدیگر زدن در جنگ و جز آن .(ناظم الاطباء). دست به گردن یکدیگر را گرفتن . (المصادر زوزنی ). دست به گردن یکدیگر فراکردن . (تاج المص