نضلةلغتنامه دهخدانضلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن الحارث الاسلمی ، مکنب به ابوبرزه ، از صحابه و از محدثین است ، ابتدا در مدینه سپس در بصره ساکن بود همراه علی با خوارج نهروان جنگید و با مهلب بن ابی صفرة به جنگ ازارقه رفت ، و به سال 65 هَ . ق . در خراسان وفا
گندلهلغتنامه دهخداگندله . [ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول عوام ، گرد و مدور و گلوله شده .- دوستیش (دوستی کسی ) گندله شدن ؛ به مزاح ، محبت نمودن . اظهار محبت کردن .- گندله کردن ؛ گرد کردن . مدور کردن
نافعلغتنامه دهخدانافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عبدعمروبن عبداﷲبن نضلة از صحابه است . رجوع به الاصابه ج 5 ص 226 شود.
غنویلغتنامه دهخداغنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) معمربن عبداﷲبن نافعبن نضله ٔ غنوی . همو بود که در حجةالوداع موی سر رسول خدا را تراشید. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 214).
شاکرلغتنامه دهخداشاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن نضله . بطنی است از بنی اسد. از جمله مراکز آنها طریفه باشد. (از معجم قبایل العرب بنقل از معجم البلدان یاقوت ج 3 ص 356 و 536).
حصینلغتنامه دهخداحصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن نضلة الاسدی . صحابیست و رسول اکرم صلوات اﷲ علیه او را نامه ای فرستاده است . (الاصابة ج 2 ص 21) (عقدالفرید ج 3 ص 333</
عباسلغتنامه دهخداعباس . [ ع َب ْ با] (اِخ ) ابن عبادةبن نضله از بنی سالم بن عوف . یکی از70 تن است که در عقبه با حضرت رسول بیعت کرد. وی درجنگ احد شهید شد. (از تاریخ گزیده صص 236 - 238).
حنضلةلغتنامه دهخداحنضلة. [ ح َ ض َ ل َ ] (ع اِ) آب گردآمده در سنگ کلان . || مغاک در سنگ کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).