نفتالیلغتنامه دهخدانفتالی . [ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از دوازده پسر یعقوب . (یادداشت مؤلف ) : ز بلهان دو فرزند مردانه بودهنرمند نفتالی و دانه بود.شمسی (یوسف و زلیخا از یادداشت بخط مؤلف ).
نفتالینلغتنامه دهخدانفتالین . [ ن َ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ خشک بدبوی سفیدرنگی که از نفت گیرند و برای جلوگیری از بید زدن پارچه و لباس آن را بر بافته های پشمی چون جامه و قالی و قالیچه پاشند، همچنین برای دفع موریانه به کار برند.
نفتالینفرهنگ فارسی عمیدمادهای جامد، بدبو، و سفیدرنگ بهصورت گَرد و پوستههای نازک که از قطران زغالسنگ بهدست میآید و برای محافظت پارچههای پشمی، قالی، و قالیچه از بید و موریانه به کار میرود.
نفتالینفرهنگ فارسی معین(نَ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است که از قطران زغال سنگ بدست می آید جامد و سفید با بلورهای درخشان و بوی نافذ است . در صنایع رنگ سازی و عطرسازی به کار می رود. نوع ناخالص و نامرغوب آن برای دفع حشرات مفید است .
یاقوقلغتنامه دهخدایاقوق . (اِخ ) نام جدید حقوق ، شهری میان اشیر و نفتالی . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به حقوق شود.
یانوحلغتنامه دهخدایانوح . (اِخ ) (به معنی راحت ) شهری است در نفتالی که شهریار آشور آن را مفتوح ساخت (دوم پادشاهان 15:29)و فاندیفلد و پورتر گمان دارند که یانوح همان حنین است و کاندر گمان میکند که یانوع حالیه است که در نزدیکی حد
بلهةلغتنامه دهخدابلهة. [ ] (اِخ ) مؤنث بلهان . کنیزک راحیل بود که دان و نفتالی را برای یعقوب تولید نمود. (قاموس کتاب مقدس ).
صیرلغتنامه دهخداصیر. (اِخ ) موضعی است در نفتالی در جوار دریای جلیل . (صحیفه ٔ یوشع 19:35) (قاموس کتاب مقدس ).
نفتالینلغتنامه دهخدانفتالین . [ ن َ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ٔ خشک بدبوی سفیدرنگی که از نفت گیرند و برای جلوگیری از بید زدن پارچه و لباس آن را بر بافته های پشمی چون جامه و قالی و قالیچه پاشند، همچنین برای دفع موریانه به کار برند.
نفتالینفرهنگ فارسی عمیدمادهای جامد، بدبو، و سفیدرنگ بهصورت گَرد و پوستههای نازک که از قطران زغالسنگ بهدست میآید و برای محافظت پارچههای پشمی، قالی، و قالیچه از بید و موریانه به کار میرود.
نفتالینفرهنگ فارسی معین(نَ) [ فر. ] (اِ.) جسمی است که از قطران زغال سنگ بدست می آید جامد و سفید با بلورهای درخشان و بوی نافذ است . در صنایع رنگ سازی و عطرسازی به کار می رود. نوع ناخالص و نامرغوب آن برای دفع حشرات مفید است .