نقافةلغتنامه دهخدانقافة. [ ن َق ْ قا ف َ] (ع ص ) زن حریص بر سؤال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ناظم الاطباء). زن خواهنده ٔ به ستوه آرنده . (ناظم الاطباء). تأنیث نقاف است . (منتهی الارب ). رجوع به نَقّاف شود. || دزد که برباید هرچه بر آن قادر گردد. (از منتهی الارب ). رجوع به نَقّاف شود.
ناکافیلغتنامه دهخداناکافی . (ص مرکب ) غیر کافی . نامکفی . که کفایت نکند. نابسنده . که بسنده و مکفی نیست . مقابل کافی . رجوع به کافی شود.
سوار آبلغتنامه دهخداسوار آب . [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حباب . (فرهنگ رشیدی ). کوپله . نقافه . سیاب . فراساب . غوزه ٔ آب . (یادداشت بخط مؤلف ) : سوار باد چون برد آن طرف دست هم از بادی سوار آب بشکست .امیرخسرو.
نقافلغتنامه دهخدانقاف . [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) مرد دوراندیش پایان کار نگرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خواهنده ٔ به ستوه آرنده یا حریص بر سؤال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سائل مبرم یا حریص بر سؤال .(از اقرب الموارد) (از المنجد). و هی نقافة. (از اقرب الموارد) (منتهی ال