نمایندة فروشsales representative, sales repواژههای مصوب فرهنگستانفردی که کالاها و خدمات یک شرکت را ازطریق ملاقات حضوری یا مجازی با مشتریان میفروشد و در ازای هر فروش، حقالعمل دریافت میکند متـ . كمکبازاریاب * در زبان فارسی ویزیتور به این معنی به کار میرود، ولی ساختة فارسیزبانان است و در انگلیسی این معنا را ندارد. فرهنگستان معادل کمکبازاریاب را در برابر ا
نمایندهلغتنامه دهخدانماینده . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه می نماید و هویدا می کند. (ناظم الاطباء). نشان دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). ظاهرکننده . نمایان کننده . عرضه کننده . نمایش
نمایندهفرهنگ فارسی عمید۱. نشاندهنده.۲. (اسم، صفت فاعلی) (سیاسی) کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد؛ وکیل؛ نایب.۳. علامت؛ نشانه.
ویزیتورفرهنگ فارسی معین(تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ملاقات کننده . 2 - نمایندة فروش شرکت ها جهت معرفی کالای تولید شده .
بازاریابواژهنامه آزاد"فروشنده" "ویزیتور" "نماینده فروش یک شرکت تولیدی یا بازرگانی" "شخصی که دارای شغل و حرفه ی فروشِ یک یا مجموعه ای از کالا" "پیگیر کننده متداوم برای فروش کالا یا کالاها (سبدکالایی)"