نهصدلغتنامه دهخدانهصد. [ ن ُ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نه دفعه صد. (ناظم الاطباء). تسع مائة. نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه 900 و در حساب جمل «ظ» باشد. (یادداشت مؤلف ).
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نهصدگویش اصفهانی تکیه ای: nohsad طاری: nohsây طامه ای: nohsad طرقی: nohsây کشه ای: nohsây نطنزی: nohsad
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء). نهشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نهستیواژهنامه آزادنبودن ، عدم حضور، غایب بودن، حاضر نشدن در کلاسِ درس یا گرد همآیی ها(نهستی داشتن= غایب بودن)
درهلغتنامه دهخدادره . [ دِرْ رَ / رِ ] (اِ) دِرَّة. تازیانه . پوستی چند باشد باریک که برهم بدوزند یا برهم ببافند و گناهکاران را بدان تنبیه سازند و گاه باشد که دهل و نقاره را بدان نوازند. (برهان ) (جهانگیری ). چرمی که محتسب بدان حد زند. (غیاث ). گویا معرب تُر
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء). نهشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نهستیواژهنامه آزادنبودن ، عدم حضور، غایب بودن، حاضر نشدن در کلاسِ درس یا گرد همآیی ها(نهستی داشتن= غایب بودن)