نوارادتلغتنامه دهخدانوارادت . [ ن َ /نُو اِ دَ ] (ص مرکب ) دوست تازه . یار جدید. که به تازگی ارادت و علاقه به کسی پیدا کرده است : چون هوادار قدیمم بدهم جان عزیزنوارادت نه که از پیش غرامت بروم .سعدی .
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشیدند از جای پیش نهنگ . فردوسی