نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِخ ) میرزا نوازش حسین خان لکهنوئی ، فرزند میرزا حسین علی خان ،متخلص به نوازش . از پارسی گویان هند است . او راست :به شب وصل شکوه ها چه کنم شب کوتاه و قصه بسیار است اثر نسخه ٔ بتم بنگرلرزه بر عضو عضو عطار است .(از صبح گ
نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِمص ) حاصل مصدر از نواختن . (از آنندراج ). دست بر سر و روی کسی کشیدن به علامت مهربانی و شفقت . (یادداشت مؤلف ) : جهان مار بدخوست منوازش ازبن ازیرا نسازَدْش هرگز نوازش . ناصرخسرو. || مهربانی .
نوازش کنانلغتنامه دهخدانوازش کنان . [ ن َ زِ ک ُ ] (ق مرکب ) به مهربانی . به لطف . در حال نوازش کردن و نواختن : نوازش کنانش ملک پیش خواندملک وار بر کرسی زر نشاند.نظامی .
محبوبدیکشنری عربی به فارسیشايان ستايش , قابل پرستش , شيرين , دلپذير , مهربان , دوست داشتني , محبوب , پرنوازش , راحت , نوازش کن , جذاب
مردم دارلغتنامه دهخدامردم دار. [ م َ دُ ] (نف مرکب ) خوش سلوک . خوش رفتار. که با مردم باحسن سلوک . خوشروئی و ملایمت رفتار کند. که دیگران رانیازارد و نرنجاند. که پاسدار خاطر مردمان باشد : مردم دار و خداوند دوست بودی . (سیاست نامه ).نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عا
نوازش کردنلغتنامه دهخدانوازش کردن . [ ن َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن . توسعاً، مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ). نواختن . تفقد کردن . مورد لطف و مرحمت قرار دادن . و نیز رجوع به نواختن و نواخت کردن شود : بدانسان که شاهان نوازش کنندبدان بن
نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِخ ) میرزا نوازش حسین خان لکهنوئی ، فرزند میرزا حسین علی خان ،متخلص به نوازش . از پارسی گویان هند است . او راست :به شب وصل شکوه ها چه کنم شب کوتاه و قصه بسیار است اثر نسخه ٔ بتم بنگرلرزه بر عضو عضو عطار است .(از صبح گ
نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِمص ) حاصل مصدر از نواختن . (از آنندراج ). دست بر سر و روی کسی کشیدن به علامت مهربانی و شفقت . (یادداشت مؤلف ) : جهان مار بدخوست منوازش ازبن ازیرا نسازَدْش هرگز نوازش . ناصرخسرو. || مهربانی .
نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِخ ) میرزا نوازش حسین خان لکهنوئی ، فرزند میرزا حسین علی خان ،متخلص به نوازش . از پارسی گویان هند است . او راست :به شب وصل شکوه ها چه کنم شب کوتاه و قصه بسیار است اثر نسخه ٔ بتم بنگرلرزه بر عضو عضو عطار است .(از صبح گ
نوازشلغتنامه دهخدانوازش . [ ن َ زِ ] (اِمص ) حاصل مصدر از نواختن . (از آنندراج ). دست بر سر و روی کسی کشیدن به علامت مهربانی و شفقت . (یادداشت مؤلف ) : جهان مار بدخوست منوازش ازبن ازیرا نسازَدْش هرگز نوازش . ناصرخسرو. || مهربانی .
پیشنوازشforeplayواژههای مصوب فرهنگستانکنشهای جنسی مثل بوسه و لمس که پیش از نزدیکی جنسی انجام میشود