نواشهلغتنامه دهخدانواشه . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (اِ) فرزند فرزند. (فرهنگ اسدی ص 505). رجوع به نواسه شود. || گِل و دوغابی که در پی های عمارت می ریزند. (ناظم الاطباء).
نواپیشهلغتنامه دهخدانواپیشه . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نواگر. نواپرداز. سرودگوی و نوازنده . مغنی . مطرب : نواپیشگان برگرفتند رودهمه جام می داد جان را درود.اسدی .
نواسهلغتنامه دهخدانواسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) نبیره . فرزندزاده عموماً، دخترزاده خصوصاً . (از برهان قاطع). سبط. (از مهذب الاسماء). عقب . (دستور اللغة) (مهذب الاسماء). نوه . نبه . نبسه . (یادداشت مؤلف ). نواشه . (فرهنگ اسدی ).
ناعصةلغتنامه دهخداناعصة. [ ع ِ ص َ ] (ع ص ) یاریگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : هو من ناعصتی ؛ ای ناصرتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
نواسهلغتنامه دهخدانواسه . [ ن َ س َ / س ِ ] (اِ) نبیره . فرزندزاده عموماً، دخترزاده خصوصاً . (از برهان قاطع). سبط. (از مهذب الاسماء). عقب . (دستور اللغة) (مهذب الاسماء). نوه . نبه . نبسه . (یادداشت مؤلف ). نواشه . (فرهنگ اسدی ).