نواله دادنلغتنامه دهخدانواله دادن . [ ن َ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) لقمه دادن . بذل و بخشش کردن . روزی رساندن : از خوان کسان نواله دادن بر نسیه بود قباله دادن .امیرخسرو.
نوالهلغتنامه دهخدانواله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ) لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زماورد. (مهذب الاسماء) (دهار). زلة. (زمخشری ). بزماورد. میسر. تکه . توشه . (یادداشت مؤلف ). لقمه ٔ خوراکی برای گذاشتن در دهان . (فرهنگ فارسی معین ) <span class="
نوالهفرهنگ فارسی عمید۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند.۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.
نواله بخشیلغتنامه دهخدانواله بخشی . [ ن َ ل َ / ل ِ ب َ ](حامص مرکب ) عمل نواله بخش . رجوع به نواله بخش شود.
نواله خواریلغتنامه دهخدانواله خواری . [ ن َ ل َ / ل ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) ریزه خواری .عمل نواله خوار. رجوع به نواله خوار شود : بر قیاس نواله خواری توناید از من سپاسداری تو.نظ
نواله خورلغتنامه دهخدانواله خور. [ ن َ ل َ / ل ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) نواله خوار. روزی خوار. ریزه خور. رجوع به نواله خوار شود.
نواله برلغتنامه دهخدانواله بر. [ ن َ ل َ / ل ِ ب َ ] (نف مرکب ) نواله برنده . (برهان قاطع). حامل نواله . (فرهنگ فارسی معین ). کسی که توشه و آذوقه می آرد. (ناظم الاطباء). || ریزه خوار. روزی خور.
نوالهلغتنامه دهخدانواله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ) لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زماورد. (مهذب الاسماء) (دهار). زلة. (زمخشری ). بزماورد. میسر. تکه . توشه . (یادداشت مؤلف ). لقمه ٔ خوراکی برای گذاشتن در دهان . (فرهنگ فارسی معین ) <span class="
نوالهفرهنگ فارسی عمید۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند.۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.
نوالهلغتنامه دهخدانواله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ) لقمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زماورد. (مهذب الاسماء) (دهار). زلة. (زمخشری ). بزماورد. میسر. تکه . توشه . (یادداشت مؤلف ). لقمه ٔ خوراکی برای گذاشتن در دهان . (فرهنگ فارسی معین ) <span class="
بنوالهلغتنامه دهخدابنواله . [ ب َ ل َ ] (معرب ، اِ) معرب یونانی «پینوآله » . نام گیاهی است . شش شاخ . (فرهنگ فارسی معین ).
نوالهفرهنگ فارسی عمید۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند.۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.