نوبستهبندیrepackواژههای مصوب فرهنگستانقراردهی یا مرتبسازی قطعات در یک گُنجایة جدید یا به شیوهای متفاوت، مانند نوبستهبندی چای وارداتی
نابستهلغتنامه دهخدانابسته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نبسته . || زخمی که آن را نبسته و مرهم بر وی نگذاشته باشند. (ناظم الاطباء) : تن پیلتن را چنان خسته دیدهمه خستگیهاش نابسته دید. فردوسی .|| آزا
جورایی نابستهindependent assortmentواژههای مصوب فرهنگستانجور شدن مستقلازهم ژنهایی که بر روی فامتنهای دگرساخت قرار دارند
نابستگیلغتنامه دهخدانابستگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بسته نبودن . || عدم رفاده ٔ جراحت که هنوز به روی آن مرهم نگذاشته و آن را نبسته باشند. (ناظم الاطباء) : بر او گشت گریان و رخ را بخست بدرید پیراهن او را ببست بدو گفت م
بندپیلغتنامه دهخدابندپی . [ ب َ پ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حریر رودکنار است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).