نوحه گریلغتنامه دهخدانوحه گری . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ گ َ ] (حامص مرکب ) زاری و ناله و گریه به آواز بلند. (ناظم الاطباء). عمل نوحه گر. رجوع به نوحه گر شود : ای بلبل جغدگشته وقت است کز نوحه گری نوات
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوعةلغتنامه دهخدانوعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) فاکهه ٔ تر. (منتهی الارب ). میوه ٔ تر و تازه . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
نوهةلغتنامه دهخدانوهة. [ ن َ هََ ] (ع اِ) یک لقمه ٔ بزرگ مقدار وجبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شبانروزی یک بار خوردن ، مانند وجبه . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
نوحه سازیلغتنامه دهخدانوحه سازی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (حامص مرکب ) نوحه گری . نوحه سرائی : از بس که نمود نوحه سازی بخشید دلم بر آن نیازی .نظامی .
شیونگریلغتنامه دهخداشیونگری . [ شی وَ گ َ ] (حامص مرکب ) نوحه گری . ناله و زاری کردن : به شیونگری گردش اندر خروش برآرند و زی ابر دارند گوش . اسدی .رجوع به شیون شود.
قماریلغتنامه دهخداقماری . [ ق َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ قُمریَّه . (منتهی الارب ) (غیاث ): بلبلان بر موافقت فاختگان و قماری شیون و نوحه گری آغاز کردند. (جهانگشای وینی ). رجوع به قمریه شود.
نوحه سراییلغتنامه دهخدانوحه سرایی . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ س َ ](حامص مرکب ) عمل نوحه سرای . رجوع به نوحه سرای شود.- نوحه سرایی کردن ؛ نوحه خوانی کردن . نوحه گری کردن . نوحه خواندن .
نیاحةلغتنامه دهخدانیاحة. [ ح َ ] (ع اِمص ) نوحه گری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) نوحه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نوح . مناح . نیاح . نواح . (اقرب الموارد). رجوع به نَوح و نیاح شود.
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
نوحهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.
نوحهلغتنامه دهخدانوحه . [ ن َ / نُو ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) بیان مصیبت . گریه کردن به آواز. (غیاث اللغات ). آواز ماتم . شیون . (آنندراج ). گریه به آواز بلند. زاری . ناله . فریاد و فغان .(ناظم الاطباء). ندبه . مویه . مویه گری
یانوحهلغتنامه دهخدایانوحه . [ ] (اِخ ) (به معنی راحت ) شهری است بر حدود شمالی افرائیم (صحیفه ٔ یوشع 16:6 و 7) و دور نیست همان متون 8 میل به جنوب شرقی نابلس واق
نوحهفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.