نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
نوسان داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سان داشتن، مواج بودن، تشعشع کردن، مرتعش بودن، ضربان داشتن، تاب خوردن، آویزان بودن تلوتلو خوردن، لرزان بودن شعله، سوسو زدن، تپیدن، پتپت کردن تکان خوردن، جنبیدن، حرکتکردن متلاطم بودن بیعزم بودن
نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
نوسانفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت.۲. تغییر پیوسته.
نوساندیکشنری فارسی به انگلیسیfluctuation, oscillation, roll, seesaw, shimmy, sway, swing, teeter, to-ing and fro-ing, tremor, vacillation, wave, waver, yaw
ذونوسانلغتنامه دهخداذونوسان . [ ن َ وَ ] (ع ص مرکب ) خداوند ناوش . آنکه چون ناو ایستاده بر جای جنبد.
نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
نوسانفرهنگ فارسی عمید۱. (فیزیک) جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود مانند تکان خوردن آویز ساعت.۲. تغییر پیوسته.