نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
نوکردیکشنری فارسی به انگلیسیbondman, domestic, factotum, flunky, handyman, help, houseboy, houseman, man, manservant, menial, puppet, retainer, servant, vassal
خادمدیکشنری عربی به فارسیپادو مهمانخانه , پيشخدمت , پادو , نوکر , فراش , چاکري کردن , نوکري کردن , پست , نوکر مابانه , چاکر , ادم پست , خدمتکار , خادم , بنده , خدمتگذار , کمک کننده , بازيکني که توپ را ميزند , پيشخدمت مخصوص , ملا زم , پيشخدمتي کردن
مزدورلغتنامه دهخدامزدور. [ م ُ ] (ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه ٔ «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. (آنندراج ) (غیاث ). شاکر. اسیف . عسیف . جری . عُضُرت . عضارط. عضروط. عتیل . اج
نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
نوکردیکشنری فارسی به انگلیسیbondman, domestic, factotum, flunky, handyman, help, houseboy, houseman, man, manservant, menial, puppet, retainer, servant, vassal
کهنه نوکرلغتنامه دهخداکهنه نوکر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر قدیمی . || سخت گربز در تملق آقا ودزدی از مال او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کرنوکرلغتنامه دهخداکرنوکر. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قره نوکرلغتنامه دهخداقره نوکر. [ ق َ رَ ن َ / نُو ک َ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) نوکر سیاه . غلام سیاه ، و در تداول امروز کنایه ازکسی است که در مقام نوکری به هر کار پستی تن دهد.
نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
جدانوکرلغتنامه دهخداجدانوکر.[ ج ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود از شهرستان لاهیجان . این ده در چهار هزارگزی باخترلنگرود و هزارگزی شوسه ٔ لنگرود به لاهیجان قرار دارد. محلی است جلگه و معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد. آب آن از استخر. و محصول آن