نوکیسهلغتنامه دهخدانوکیسه . [ ن َ / نُو س َ / س ِ ] (ص مرکب ) نودولت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنکه تازه به مال و دارائی رسیده . مقابل کهن کیسه . تازه به دوران رسیده . (فرهنگ فارسی معین ). ندیدبدید. تازه به دولت رسیده <span
ناقصةلغتنامه دهخداناقصة. [ ق ِ ص َ ] (ع ص ) تأنیث ناقص است . رجوع به ناقص شود. || (اصطلاح صرف ) افعال ناقصه ، افعالی است که بر جمله ٔ اسمیه درآید و مبتدا را رفع و خبررا نصب دهد و آن : کان ، صار، اصبح ، مازال ، امسی ، لیس ، مادام ، اضحی ، ظل ، بات ، برح ، ماانفک ، مافتی ، است .
افعال ناقصهلغتنامه دهخداافعال ناقصه . [ اَ ل ِ ق ِ ص َ / ص ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فعلهای ناتمام . مقابل تام .و در اصطلاح فن نحو: افعالی را گویند که برای دلالت بر تقریر و تثبیت فاعل بر صفتی وضع شده اند. و در اصطلاح فن منطق آنها را کلمات وجودیه نامند. مانند: کان .
علت ناقصهلغتنامه دهخداعلت ناقصه . [ ع ِل ْل َ ت ِ ق ِ ص َ / ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علتی که خود بتنهائی و مستقلاً موجب وجود چیزی نگردد، یعنی معلول به وجود آن ، واجب نشود. و هر یک از علل چهارگانه بتنهائی علت ناقصه اند. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
نوکیسگیلغتنامه دهخدانوکیسگی . [ ن َ / نُو س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) صفت نوکیسه . (یادداشت مؤلف ). نودولتی . تازه بدوران رسیدگی . ندیدبدیدی . نوکیسه بودن . رجوع به نوکیسه شود.