گنجکلغتنامه دهخداگنجک . [ گ َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد مرغاب بخش زرقان شهرستان شیراز که در 108000گزی شمال خاوری زرقان و 3000گزی راه شوسه ٔ شیراز به اصفهان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش <span class="hl" dir
گنجکلغتنامه دهخداگنجک . [ گ َ ج َ ] (اِخ ) گنجک یا شیز اقامتگاه تابستانی خسروپرویز که ظاهراً در نواحی دریاچه ٔ ارومیه در سر راه مراغه و تبریز در نزدیک لیلان بوده است . نظربه تعریف مفصلی که مسعربن مهلهل کرده در نزدیک آن معدنها و چشمه ٔ نفتی بوده که آتشکده ٔ آذرگشسب بواسطه ٔ آن روشن بوده است .
گنزکلغتنامه دهخداگنزک . [ گ َ زَ ] (اِخ ) تلفظی از گنجک . رجوع به گنجک و گندزک و مزدیسنا و... تألیف معین چ 1 ص 203 شود.
نیزقلغتنامه دهخدانیزق . [ ن َ زَ ] (معرب ، اِ) لغتی است در نیزک . (از متن اللغة).معرب نیزک به معنی نیزه و رمح کوچک است . رجوع به نیزه و نیزک و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ص 332 شود.
نیزکلغتنامه دهخدانیزک . [ ن َزَ ] (معرب ، اِ) نیزه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). کتاره . (دستورالاخوان ). رمح قصیر یا شبه مزراق . (از متن اللغة). ج ، نیازک . معرب نیزه است . رجوع به نیزه و رجوع به المعرب جوالیقی ص 332 و نشوءاللغة ص <s
نیزکلغتنامه دهخدانیزک . [ ن َزَ ] (معرب ، اِ) نیزه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). کتاره . (دستورالاخوان ). رمح قصیر یا شبه مزراق . (از متن اللغة). ج ، نیازک . معرب نیزه است . رجوع به نیزه و رجوع به المعرب جوالیقی ص 332 و نشوءاللغة ص <s