نَحْشُرُفرهنگ واژگان قرآنمحشور کنيم(کلمه حشر به معناي بيرون کردن و کوچ دادن قومي از قرارگاهشان به زور و جبر است )
نهسرلغتنامه دهخدانهسر. [ ن َ س َ ] (ع اِ) بچه ٔ گرگ . (مهذب الاسماء). گرگ ، یا بچه ٔ گرگ از کفتار.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). حیوانی که مادر آن کفتار و پدر گرگ است . (یادداشت مؤلف ).ج ، نهاسر. || (ص ) مرد سبک تیزرو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آزم
ناهشیارلغتنامه دهخداناهشیار. [ هَُ ش ْ ](ص مرکب ) مغفل . ناهوشیار. غافل . بی خبر : کان تبنگو کاندر او دینار بودآن ستد زایدر که ناهشیار بود. رودکی . || مصروع . صرع زده : ز سودا و ز صفرا و تپیدن بسان مرد
نَحْشُرُهُفرهنگ واژگان قرآنمحشورش مي کنيم(کلمه حشر به معناي بيرون کردن و کوچ دادن قومي از قرارگاهشان به زور و جبر است)
نَحْشُرُهُمْفرهنگ واژگان قرآنمحشورشان مي کنيم(کلمه حشر به معناي بيرون کردن و کوچ دادن قومي از قرارگاهشان به زور و جبر است)
نَحْشُرُهُفرهنگ واژگان قرآنمحشورش مي کنيم(کلمه حشر به معناي بيرون کردن و کوچ دادن قومي از قرارگاهشان به زور و جبر است)
نَحْشُرُهُمْفرهنگ واژگان قرآنمحشورشان مي کنيم(کلمه حشر به معناي بيرون کردن و کوچ دادن قومي از قرارگاهشان به زور و جبر است)