نَفِيراًفرهنگ واژگان قرآننفرات (جمع نفر) - نفر و عدد رجال - تعداد مردان (نفر انسان و نفْر و نفير و نافرة به معناي گروهي است که او را ياري ميکنند ، و با او کوچ ميکنند )
جبل نیفرولغتنامه دهخداجبل نیفرو. [ ج َ ب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) نام کوهی است به اسپانیا. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 199 شود.
نفریلغتنامه دهخدانفری . [ ن َ ف َ ] (اِ) خدمت و شغل و پیشه ٔ خدمتگاری ونوکری . || دیو. اهریمن . جن . || فردفرد. یک یک . (ناظم الاطباء). رجوع به نَفَر شود.
نفیرچیلغتنامه دهخدانفیرچی . [ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه نفیر را بنوازد. (آنندراج ). نفیرزن . آنکه بوق و نفیر می نوازد. (ناظم الاطباء) : ماه نفیرچی مکن این جور میر من تا نگذرد ز جور تو از مه نفیر من .سیفی (از آنندراج ).