نپذیرفتندیکشنری فارسی به انگلیسیdisapprove, discredit, overbear, refuse, reject, repel, repudiate, repulse
په تی ریسلغتنامه دهخداپه تی ریس . (اِخ ) نام مردی که در تقسیم مصر توسط اسکندر بدو ایالت ، والی یکی از دوایالت شد اما نپذیرفت . (ایران باستان ج 2 ص 1358).
عبدالغتنامه دهخداعبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن فروخ الفارسی . فقیه و عالم به احادیث و از مردم افریقا بود. روح بن حاتم قضاوت بروی عرضه کرد و او نپذیرفت . به سال 176 هَ . ق . به مصر درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
حریملغتنامه دهخداحریم . [ ح ُرَ ] (اِخ ) ابن فاتک ، ازبنی اسد و راوی حدیث است ، و پدر ایمن بن حریم است که عبدالملک مروان او را مأمور قتل عبداﷲ زبیر کرد و او نپذیرفت . (تاریخ گزیده ص 222). رجوع به ایمن شود.
نپذیرفتندیکشنری فارسی به انگلیسیdisapprove, discredit, overbear, refuse, reject, repel, repudiate, repulse