نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن َ ] (ع اِ) روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم . (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن ُ ] (ع مص ) بازایستادن از سوگند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نکوص . (متن اللغة). امتناع کردن از سوگند. (ناظم الاطباء). || خودداری کردن از پاسخ دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازایستادن از دشمن . (از تاج المصاد
نکولفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد، بانکداری) خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.۲. [قدیمی] برگشتن و روگرداندن از چیزی.۳. [قدیمی] خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن.۴. [قدیمی] ترسیدن و رو برگرداندن از دشمن.
نکول کردنلغتنامه دهخدانکول کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتناع کردن . اعراض نمودن . (ناظم الاطباء). خودداری کردن . سر باززدن . قبول نکردن : و لشکر مغول از طلب او نکول کردند. (جهانگشای جوینی ).- نکول کردن برات یا حواله ؛ از پرداخت وجه آن سر ب
نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن َ ] (ع اِ) روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم . (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن ُ ] (ع مص ) بازایستادن از سوگند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نکوص . (متن اللغة). امتناع کردن از سوگند. (ناظم الاطباء). || خودداری کردن از پاسخ دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازایستادن از دشمن . (از تاج المصاد
نکولفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد، بانکداری) خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.۲. [قدیمی] برگشتن و روگرداندن از چیزی.۳. [قدیمی] خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن.۴. [قدیمی] ترسیدن و رو برگرداندن از دشمن.
شنکوللغتنامه دهخداشنکول . [ ش َ ] (ص ) شنگول . شوخ و گستاخ و ظریف و لطیفه گو و زیبا. || (اِ) خرطوم فیل . || دزد و راهزن . (ناظم الاطباء). و رجوع به شنگول شود.
نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن َ ] (ع اِ) روغن یا آبی که در آن دواهائی بجوشانند و پس از سرد شدن بر عضو ریزند کم کم . (از بحر الجواهر) (یادداشت مؤلف ).
نکوللغتنامه دهخدانکول . [ ن ُ ] (ع مص ) بازایستادن از سوگند. (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نکوص . (متن اللغة). امتناع کردن از سوگند. (ناظم الاطباء). || خودداری کردن از پاسخ دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || بازایستادن از دشمن . (از تاج المصاد
نکولفرهنگ فارسی عمید۱. (اقتصاد، بانکداری) خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله.۲. [قدیمی] برگشتن و روگرداندن از چیزی.۳. [قدیمی] خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن.۴. [قدیمی] ترسیدن و رو برگرداندن از دشمن.