نقوانلغتنامه دهخدانقوان . [ ن َ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نَقا. (از اقرب الموارد). دو ریگ توده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به نَقا شود.
نیکوانلغتنامه دهخدانیکوان . [ ک ُ ] (اِ) زیبایان . خوب صورتان . نیکورخان . جمع نیکو، به معنی جمیل و زیباروی : نیز ابا نیکوان نماندت جنگ فندلشکر فریاد نی خواسته نی سودمند. رودکی .آن قطره ٔ باران بر ارغوان برچون خوی به بناگوش نیکوا