نکوهش کنلغتنامه دهخدانکوهش کن . [ ن ِ هَِ ک ُ ] (نف مرکب ) نکوهش کننده . ملامت کننده . عاذل : رسیدندپس پهلوانان بدوی نکوهش کن و تیز و پرخاش جوی . فردوسی .ستایش سرایان نه یار تواندنکوهش کنان دوستدار تواند.سعدی
نکوهشلغتنامه دهخدانکوهش . [ ن ِ هَِ ] (اِمص ) سرزنش . (صحاح الفرس ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملامت . (از غیاث اللغات ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مذمت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (از دهار
نکوهشدیکشنری فارسی به انگلیسیblame, censure, criticism, denunciation, deprecation, dispraise, lashing, objurgation, rebuke, remonstrance, reproach, reproof, reproval, slam
کنلغتنامه دهخداکن . [ ک ُ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کردن ») کننده و آنکه کاری را می کند مانند: در میان کن ؛ یعنی آنکه در میان می آورد. (ناظم الاطباء). در ترکیب با کلمات دیگر صفت فاعلی سازد: آب بخش کن . آب خشک کن . آتش سرخ کن . بخاری پاک کن . تیغتیزکن . جاده صاف کن . چائی صاف کن . چاقوت
پرخاشجویلغتنامه دهخداپرخاشجوی . [ پ َ ] (نف مرکب ) پرخاشجو. پرخاشخر. جنگجوی . جنگجو.تشنه ٔ جنگ . نزاع طلب . رزمجو. فتنه جوی . ستیزه جوی . هنگامه طلب . غوغائی . مُعربد. شرس . عربده جو : بصد کاروان اشترسرخ موی همه هیزم آورد پرخاشجوی . فردوسی .</
نکوهشلغتنامه دهخدانکوهش . [ ن ِ هَِ ] (اِمص ) سرزنش . (صحاح الفرس ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملامت . (از غیاث اللغات ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مذمت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (از دهار
نکوهشدیکشنری فارسی به انگلیسیblame, censure, criticism, denunciation, deprecation, dispraise, lashing, objurgation, rebuke, remonstrance, reproach, reproof, reproval, slam
نکوهشلغتنامه دهخدانکوهش . [ ن ِ هَِ ] (اِمص ) سرزنش . (صحاح الفرس ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملامت . (از غیاث اللغات ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مذمت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (از دهار
رأی نکوهشvote of censure, censure voteواژههای مصوب فرهنگستانرأیی که برای انتقاد از یک نماینده یا دولت به علت یک عمل خاص در مجلس داده میشود
نکوهشدیکشنری فارسی به انگلیسیblame, censure, criticism, denunciation, deprecation, dispraise, lashing, objurgation, rebuke, remonstrance, reproach, reproof, reproval, slam