نیروی رزمیtask forceواژههای مصوب فرهنگستانیگانهای موقتی که زیر نظر یک فرمانده عمل میکنند و مأموریت یا عملیات ویژهای بر عهده دارند
نرخ بیکاری تورم بیشتابnon accelerating inflation rate of unemployment, NAIRUواژههای مصوب فرهنگستانسطحی از بیکاری که اگر کاهش یابد، تورم در جامعه افزایش خواهد یافت
نیرویلغتنامه دهخدانیروی . (اِ) نیرو. رجوع به نیرو شود : دانای یونان ... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری . (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین ).
نیروییلغتنامه دهخدانیرویی . (حامص ) قدرت . نیرومندی . (فرهنگ فارسی معین ) : مثال کمیت ، شمار و درازنا و پهنا... بخردی و دانش و نیرویی . (ازدانشنامه ٔ علائی ، الهیات ص 29) (فرهنگ فارسی معین ).
نیروافزاforce multiplierواژههای مصوب فرهنگستانتوانمندیای که اگر در اختیار یک نیروی رزمی قرار گیرد توان آن را بهصورت قابلتوجهی افزایش میدهد
طرح جابهجاییmovement planواژههای مصوب فرهنگستاندر عملیات آبخاکی، طرح دریایی برای انتقال نیروی رزمی آبخاکی به منطقۀ هدف
گروه رزمیtask groupواژههای مصوب فرهنگستاندر نیروی دریایی، بخشی از نیروی رزمی که فرمانده نیرو یا مقامی بالاتر آن را سازماندهی و هدایت میکند
ستاد مشترکjoint staffواژههای مصوب فرهنگستانستادی ویژۀ فرماندهی مشترک، فرماندهی مخصوص، فرماندهی مشترک تابع، نیروی رزمی مشترک یا عنصر عملیاتی تابع که نقش مرکز هماهنگکنندۀ نیروها و یگانهای متفاوت را بر عهده دارد اختـ .سِم JS
نیرویلغتنامه دهخدانیروی . (اِ) نیرو. رجوع به نیرو شود : دانای یونان ... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری . (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین ).
نیرویلغتنامه دهخدانیروی . (اِ) نیرو. رجوع به نیرو شود : دانای یونان ... یاد کرد نیروی و کارکرد و کارپذیری . (از مصنفات بابا افضل ج 6 ص 390) (فرهنگ فارسی معین ).