خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیست سازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حساب نیست
لغتنامه دهخدا
حساب نیست . [ ح ِ ] (جمله ٔ فعلیه ) درست نیست . صحیح نیست .- امثال :داشتم ، داشتم حساب نیست . دارم ، دارم حساب است .
-
نیست بند
لغتنامه دهخدا
نیست بند. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) مقابل هست بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به هست بند شود.
-
نیست شکل
لغتنامه دهخدا
نیست شکل . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ناپدید. که به ظاهر معدوم است : نک جهان نیست شکل هست ذات و آن جهانتان هست شکل بی ثبات .مولوی .
-
نیست کن
لغتنامه دهخدا
نیست کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) نابودکننده . فانی کننده . (ناظم الاطباء). معدوم کننده : اول و آخر به وجود وصفات هست کن و نیست کن کاینات .نظامی .
-
نیست وش
لغتنامه دهخدا
نیست وش . [ وَ ] (ص مرکب ) معدوم مانند. نابودنما. (فرهنگ فارسی معین ). نیست شکل . که به ظاهر معدوم و ناپدید است : نیست وش باشد خیال اندر جهان تو جهانی بر خیالی بین روان .مولوی .
-
نیست همتا
لغتنامه دهخدا
نیست همتا. [ هََ ] (ص مرکب ) بی مانند. بی تا. بی نظیر. یگانه : جالینوس که وی بزرگتر حکمای عصر خویش بود چنانکه نیست همتاتر آمد در علم طب . (تاریخ بیهقی ص 99). مردمان چنان دانند که میان من و آن مهتر نیست همتا ناخوش است . (تاریخ بیهقی از فرهنگ فارسی معی...
-
نیست و نابود
لغتنامه دهخدا
نیست و نابود. [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به کلی از میان رفته . (یادداشت مؤلف ). معدوم .- نیست و نابود شدن ؛ به کلی از میان بشدن . (یادداشت مؤلف ).- نیست و نابود کردن ؛ یک باره و به کلی معدوم کردن و از بین بردن .
-
هست و نیست
لغتنامه دهخدا
هست و نیست . [ هََ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کون و فساد. بودونبود. رجوع به ترکیب های مدخل هست شود. || تمام دارایی . مایملک : هست ونیست من همین خانه است ؛ جز این چیزی ندارم . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
سربه نیست شدن
لغتنامه دهخدا
سربه نیست شدن . [ س َ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گم شدن . پنهان شدن . معدوم شدن . (یادداشت مؤلف ). ناپدید شدن .
-
سربه نیست کردن
لغتنامه دهخدا
سربه نیست کردن . [ س َ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . پنهان کردن . سخت نهان کردن . از میان بردن .
-
جستوجو در متن
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
حساب سازی کردن
لغتنامه دهخدا
حساب سازی کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمل حساب سازی را انجام دادن .
-
گچ سازی
لغتنامه دهخدا
گچ سازی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ ساختن .
-
لحن سازی
لغتنامه دهخدا
لحن سازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل لحن ساز.