نیوارلغتنامه دهخدانیوار. (اِ) جو. مابین زمین و آسمان . (انجمن آرا) (برهان قاطع). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 373 شود.
چنگوارلغتنامه دهخداچنگوار. [چ َ ] (ص مرکب ) همانند چنگ . کوژ. خمیده : چنگی کو در نوازد بیست و چارچون نیابد گوش ، گردد چنگ وار.مولوی .
نوارلغتنامه دهخدانوار. [ ن ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ نُوّارة. (منتهی الارب ). ج ِ نَوْر، به معنی شکوفه . (از متن اللغة). نَوْر شکوفه یا شکوفه ٔ سپید. واحد آن نُوّارة است و جمع آن نواویر. (از اقرب الموارد). شکوفه . (مهذب الاسماء).
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ رَ / رِ ](اِ) چوبی که خمیر نان را بدان پهن سازند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). وردنه .
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرکانه ٔ بخش پاپی شهرستان خرم آباد. در 16هزارگزی غرب ایستگاه سپیددشت و در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ برجی ، محصولش غلات و
نیورلغتنامه دهخدانیور. [ وَ ] (اِ) آنچه در کره ٔ هوا متکون و پیدا شود. (انجمن آرا). کاینات . (برهان قاطع). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 273 و نیز رجوع به نیوار شود.
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ رَ / رِ ](اِ) چوبی که خمیر نان را بدان پهن سازند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). وردنه .
نیوارهلغتنامه دهخدانیواره . [ ن َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرکانه ٔ بخش پاپی شهرستان خرم آباد. در 16هزارگزی غرب ایستگاه سپیددشت و در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ٔ برجی ، محصولش غلات و