نیکوبندگیلغتنامه دهخدانیکوبندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حسن خدمت . (یادداشت مؤلف ). اخلاص . نیک بندگی . نکوبندگی . رجوع به نیک بندگی شود : چون اتابک محمد شرایط نیکوبندگی به تقدیم رسانیده بود... (بدایعالازمان ). بیشتر شیخ ابراهیم حاک
نیک بندگیلغتنامه دهخدانیک بندگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نیکوبندگی . به شرایط بندگی نیکو عمل کردن . بنده ٔ نیک بودن . (از فرهنگ فارسی معین ). نیز رجوع به نکوبندگی و نیکوبندگی شود : اگر مرا هزار جان باشد فدای یک ساعت رضا و فراغ ملک دار