پروتئین ناکاملincomplete proteinواژههای مصوب فرهنگستانپروتئینی که مقدار آمینواسیدهای ضروری آن برای تأمین نیازهای بدن انسان کافی نیست
پیوستگی ناکاملincomplete linkageواژههای مصوب فرهنگستانجدایی اتفاقی دو ژن بر روی یک فامتن در پی نوترکیبی
ترارسانی ناکاملabortive transduction, abortive transformationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ترارسانی که در طی آن دِنای ویروسی انتقالی به ژنگان باکتری وارد نمیشود و به نسل بعدی باکتری به ارث نمیرسد
احرافلغتنامه دهخدااحراف . [ اِ ] (ع مص ) خداوند مال افزوده و باصلاح آمده گردیدن . (منتهی الارب ). نیکومال شدن . افزایش کردن مال . || احراف ناقه ؛ لاغر کردن . لاغر گردانیدن . (منتهی الارب ). اشتر نزار کردن . (تاج المصادر). || ورزه کردن . کسب کردن . (منتهی الارب ). ورزیدن . || پاداش نیکی یا بدی