خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک اختر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیک اختر
لغتنامه دهخدا
نیک اختر. [ اَ ت َ ] (ص مرکب ) نیک بخت . سعید. (آنندراج ). بختیار. خوش طالع. باسعادت . (ناظم الاطباء). خوشبخت . خوش اقبال : چنان شهریاری خداوند تخت جهاندار نیک اختر و نیک بخت .فردوسی .چنین داد پاسخ بدو رهنمای که ای شاه نیک اختر پاک رای . فردوسی .چنین...
-
واژههای مشابه
-
نیک نیک
لغتنامه دهخدا
نیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .تو قیاس از خویش می گیری ولیک دور دور افتاده ای تو نیک نیک .مولوی .
-
دره نیک
لغتنامه دهخدا
دره نیک . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 38هزارگزی شمال باختری لک لک مرکز دهستان و 48 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پارتی نیک
لغتنامه دهخدا
پارتی نیک . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری به صقلیه از ایالت پالرم بر ساحل بحر، دارای 21600 تن سکنه و کارخانه های ابریشم بافی است .
-
پاداش نیک
لغتنامه دهخدا
پاداش نیک . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثواب . اَجر. مَثوبَة. شُکم . شیان . اُجرت . مزد و عوض و مکافات در جای نیکی . جزای خیر: اِثابة؛ پاداش نیک دادن .
-
امید نیک
لغتنامه دهخدا
امید نیک . [ اُ دِ ] (اِخ ) رجوع به امید (دماغه ٔ...) شود.
-
پیک نیک
لغتنامه دهخدا
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
-
نام نیک
لغتنامه دهخدا
نام نیک . (اِخ ) از دهات دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود است ، در 15 هزارگزی شمال غربی نردین . در منطقه ٔ کوهستانی و جنگلی سردسیر مالاریاخیزی واقع است و 900 تن سکنه دارد که فارسی را به لهجه ٔ ترکی تکلم میکنند. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و لبن...
-
کار نیک
لغتنامه دهخدا
کار نیک . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خصله . (دهار). معروف . حسنه .
-
نیک آباد
لغتنامه دهخدا
نیک آباد. (اِخ ) دهی است ازدهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. در 6500گزی مشرق سردشت و 1500گزی جنوب جاده ٔ سردشت به بانه و درمنطقه ٔ کوهستانی و جنگلی معتدل هوایی واقع است و 279 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ سردشت ، محصولش غلات و توتون و مازوج و کت...
-
نیک آثار
لغتنامه دهخدا
نیک آثار. (ص مرکب ) آنکه اثرهای نیکو از وی ماند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : هزار سال بمان نیک بخت و نیک آثارهزار سال بزی خوب رسم و خوب آیین . معزی (از آنندراج ).|| خوش بخت . خوش طالع. (ناظم الاطباء).
-
نیک آثاری
لغتنامه دهخدا
نیک آثاری . (حامص مرکب ) اثرهای نیکو از خود به جای گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیک آثار شود.
-
نیک آزمون
لغتنامه دهخدا
نیک آزمون . (ص مرکب ) نیک آزموده . مورد اعتماد و منتخب : به هر دوری که می خوردی طرب کردن فزون بایدموافق دوستان یک دل همه نیک آزمون باید.منوچهری .
-
نیک آمد
لغتنامه دهخدا
نیک آمد. [ م َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اقبال . مساعدت بخت . مقابل ادبار. (یادداشت مؤلف ) : نیک آمد و بدآمد خلق خدای از اوست نصرت به جز ورا به جهان کی بود روا.سوزنی .