هاتف غیبیلغتنامه دهخداهاتف غیبی . [ ت ِ ف ِ غ َ/ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هاتف غیب : و هاتف غیبی بالقاء فحوای بشارت مؤدای : اًن اﷲ یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنَّهم بنیان مرصوص ... (حبیب السیر ج 3</sp
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (ع ص ) آوازدهنده . خواننده . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آوازکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آوازدهنده ای که خود او را نبینی . بانگ دهنده : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامش بری ، نزد رامشگری . <p class
هاتولغتنامه دهخداهاتو. (ع فعل امر) فعل امر است مشتق از مهاتاة. ببخشید شما. بیاورید شما. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیمه ٔ اول قرن دوازدهم در اصف
چارگوشهلغتنامه دهخداچارگوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) هر چیز را گویند که مربع باشد. (برهان ). ذو اربعة زوایا. چارگوشه ای . چارزاویه ای . || کنایه از تخت پادشاهان است که بعربی «سریر» خوانند. (برهان ). کنایه از تخت بود که آنرا«پات » و «گاه » نیز گویند و به تازی «
غیبیلغتنامه دهخداغیبی . [ غ َ / غ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به غیب . ناپدید و نهفته و پنهان و مخفی و غیرمرئی . (ناظم الاطباء). منسوب به عالم غیب . الهی . ربانی . آسمانی . فلکی . (ناظم الاطباء). رجوع به غَیب شود : ندای هاتف غیبی ز چارگوشه
هاتف غیبلغتنامه دهخداهاتف غیب . [ ت ِ ف ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی فرشته ای است که از عالم غیب آواز دهد و این اسم فاعل است از هتف که به معنی آواز دادن است . ازکشف و منتخب و لطایف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرشته ای که از عالم غیب آواز دهد. (
پنج نوبتلغتنامه دهخداپنج نوبت . [ پ َ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است ، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات ). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در
خطیبلغتنامه دهخداخطیب . [ خ َ ] (ع ص ) خطبه خوان . (منتهی الارب ). آنکه خطبه ٔ نماز می خواند. (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خُطَباء : کانک قائم فیهم خطیباًو کلهم قیام للصلوة. ابن انباری .ما بسازیم یکی مجلس امروزین روزچون برون آید ا
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (ع ص ) آوازدهنده . خواننده . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آوازکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آوازدهنده ای که خود او را نبینی . بانگ دهنده : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامش بری ، نزد رامشگری . <p class
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیمه ٔ اول قرن دوازدهم در اصف
حسن هاتفلغتنامه دهخداحسن هاتف . [ ح َ س َ ن ِ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ برسوی (1077-1157 هَ . ق .). متخلص به هاتف و قاضی توقاد بود. دیوان شعر ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص <span class="hl" dir="lt
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (ع ص ) آوازدهنده . خواننده . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آوازکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آوازدهنده ای که خود او را نبینی . بانگ دهنده : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامش بری ، نزد رامشگری . <p class
هاتفلغتنامه دهخداهاتف . [ ت ِ ] (اِخ ) سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت نسباً از سادات حسینی است . اصل خاندان او چنانکه از تذکره ها برمی آید از قصبه ٔ اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیده اند. هاتف در نیمه ٔ اول قرن دوازدهم در اصف