خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هاجره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
هاجره
/hājere/
معنی
۱. نیمۀ روز؛ نیمروز.
۲. شدت گرما.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
هاجره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هاجِرَة، جمع: هواجر] [قدیمی] hājere ۱. نیمۀ روز؛ نیمروز.۲. شدت گرما.
-
هاجره
فرهنگ فارسی معین
(جِ رِ یا رَ) [ ع . هاجرة ] 1 - (اِفا.) مؤنث هاجر. 2 - (اِ.) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان . 3 - شدت گرما، سختی گرما. 4 - رسوایی ، فضیحت . ج . هواجر.
-
واژههای مشابه
-
هاجرة
لغتنامه دهخدا
هاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص )تأنیث هاجر. (اقرب الموارد). رجوع به هاجر شود. || (اِ) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان بخصوص هنگام زوال خورشید با ظهر یا از هنگام زوال خورشید تا عصر زیرا مردم پناه می گیرند در خانه های خویش چنانکه گویی مهاجرت کرده اند. یقال : خ...
-
هاجرة
لغتنامه دهخدا
هاجرة.[ ج ِ رَ ] (ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
هواجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هاجره] [قدیمی] havājer = هاجره
-
هواجر
فرهنگ فارسی معین
( ~. جِ) [ ع . ] (اِ.) جِ هاجره ؛ شدت گرما.
-
هواجر
لغتنامه دهخدا
هواجر. [ هََ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة، به معنی هجر، قطع. هاجرة از مصدرهای سماعی است مثل عافیة و عاقبة. (از اقرب الموارد) : بسبب احتدام هواجربه معسکر جناشک تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
هاجرات
لغتنامه دهخدا
هاجرات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة. رسوائیها. یقال : رماه بهاجرات ؛ ای بفضائح و فواحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رماه بهاجرات ؛ یعنی به فضایح و کلماتی که در آنها فحش است و آن از باب تامر و لابن است . (از اقرب الموارد).
-
حلوب
لغتنامه دهخدا
حلوب . [ ح َ ] (ع ص ) شتر شیرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشر دوشا. (از مهذب الاسماء). شتر دوشیدنی . شتر ماده ٔ دوشیدنی . ناقه ٔ دوشیدنی . || هاجرة حلوب ؛ نیم روز گرم روان کننده خوی از تن . || مرد دوشنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
مهجر
لغتنامه دهخدا
مهجر. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) آنکه در گرمای روز و وقت هاجره می آید. (ناظم الاطباء). رجوع به اهجار شود. || گرامی نژاد و خوب روی . || نیکو و جید ازهر چیزی . || بهتر و فاضلتر از غیر خود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شتر ف...
-
عریجاء
لغتنامه دهخدا
عریجاء. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) نیمروز. (منتهی الارب ). هاجرة و نیمروز مخصوصاً در شدت گرما. (از اقرب الموارد). || بر آب آمدن شتران روزی در نیمروز و روزی در پگاه . (منتهی الارب ). وارد شدن شتران بر آب یک روز در نیمروز و یک روز مابین نماز فجر و طلوع آفتاب . ...
-
زبانه زدن
لغتنامه دهخدا
زبانه زدن .[ زَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) شعله ور شدن . زبانه کشیدن آتش . اِضطِرام . اِلتِظاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ). اِلتِهاب . (منتهی الارب ). تَضَرﱡم . (زوزنی ). تَلَظّی . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (دهار) (منتهی الارب ). تَلَفﱡظ. حُجم . حُجوم...
-
گرم گاه
لغتنامه دهخدا
گرم گاه . [ گ َ ] (اِ مرکب ) میان روز باشد که هوا در نهایت گرمی است . (برهان ) (انجمن آرا)(آنندراج ). هاجِره . (منتهی الارب ). غائِره . (ملخص اللغات حسن خطیب ). هَجیرَه . (منتهی الارب ) : تنش زرد و گوش و دهانش سیاه ندیدی کس او را مگر گرمگاه . فردوسی ...