هامللغتنامه دهخداهامل . [ م ِ ] (ص ) همدل و موافق . (ناظم الاطباء). || مشابه و یکسان . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ) .
هامللغتنامه دهخداهامل . [ م ِ ] (ع ص ) شتر به چرا گذاشته ٔ بی ساربان ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هامل من ابل ؛ کانت متروکة بلاراع و لاقائم علیها. (معجم متن اللغة). ج ، هوامل ، همولة، هاملة، هَمَل (اسم جمع)، هُمَّل ، هُمّال ، هَملی ̍.
شارش جفری ـ هاملJeffery-Hamel flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش یک شارة گرانرو در مجرایی با دیوارههای واگرا یا همگرا که از یک چشمه یا چاه، واقع در محل تلاقی دیوارهها، منشأ میگیرد
حامللغتنامه دهخداحامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار
عاملدیکشنری عربی به فارسیعامل (عوامل) , حق العمل کار , نماينده , فاعل , سازنده , فاکتور , عامل مشترک , دسته گذار , رسيدگي کننده , مربي , نگاهدارنده , کارگر , عمله , ايجاد کننده , از کار در امده , مزدبگير , استادکار
هاملیلغتنامه دهخداهاملی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوبکربن علی بن موسی الهاملی ، ملقب به سراج الدین . فقیه حنفی . منظومه ای دارد در فقه به اسم «درالمهتدی و ذخرالمقتدی » که به منظومه ٔ هاملی معروف است . وفات وی به سال 769 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ).
هاملتلغتنامه دهخداهاملت . [ ل ِ ] (اِخ ) هملت . نام قهرمان تراژدی معروف شکسپیر شاعر و درام نویس مشهور انگلیسی است . طبق اساطیر دانمارک هاملت پسر پادشاه دانمارک بود که وی به دست برادر خود کلادیوس در نهان کشته شد. کلادیوس مملکت آنها را تصرف نمود و با زن وی ازدواج کرد. شکسپیر این داستان را به صور
هاملنلغتنامه دهخداهاملن . [ م ِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان ، واقع در 33 میلی جنوب غربی هانوور . جمعیت آن مطابق سرشماری سال 1950 م . 48122 تن میباشد. نام قدیمتر این شهر «هاملوا» یا «هاملو» است
هاملةلغتنامه دهخداهاملة. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث هامل : ماشیة هاملة؛ ستور به چرا گذاشته شده ٔ بی نگهبان . ج ، هوامل . (ناظم الاطباء).
هماللغتنامه دهخداهمال . [ هَُ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
همولةلغتنامه دهخداهمولة. [ هَُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هامل شود.
هملیلغتنامه دهخداهملی .[ هََ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شتران به چراگذاشته ٔ بی شتربان . (آنندراج ).
همللغتنامه دهخداهمل . [ هََ م َ] (ع اِ) پوست برکنده از درخت خرما. || آب روان که او را بازدارنده نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشتری که روز و شب بی راعی به چرا گذاشته شود. (از اقرب الموارد). || ج ِ هامل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هاملیلغتنامه دهخداهاملی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوبکربن علی بن موسی الهاملی ، ملقب به سراج الدین . فقیه حنفی . منظومه ای دارد در فقه به اسم «درالمهتدی و ذخرالمقتدی » که به منظومه ٔ هاملی معروف است . وفات وی به سال 769 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ).
هاملتلغتنامه دهخداهاملت . [ ل ِ ] (اِخ ) هملت . نام قهرمان تراژدی معروف شکسپیر شاعر و درام نویس مشهور انگلیسی است . طبق اساطیر دانمارک هاملت پسر پادشاه دانمارک بود که وی به دست برادر خود کلادیوس در نهان کشته شد. کلادیوس مملکت آنها را تصرف نمود و با زن وی ازدواج کرد. شکسپیر این داستان را به صور
هاملنلغتنامه دهخداهاملن . [ م ِ ] (اِخ ) شهری است در آلمان ، واقع در 33 میلی جنوب غربی هانوور . جمعیت آن مطابق سرشماری سال 1950 م . 48122 تن میباشد. نام قدیمتر این شهر «هاملوا» یا «هاملو» است
هاملةلغتنامه دهخداهاملة. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث هامل : ماشیة هاملة؛ ستور به چرا گذاشته شده ٔ بی نگهبان . ج ، هوامل . (ناظم الاطباء).
شارش جفری ـ هاملJeffery-Hamel flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش یک شارة گرانرو در مجرایی با دیوارههای واگرا یا همگرا که از یک چشمه یا چاه، واقع در محل تلاقی دیوارهها، منشأ میگیرد