هبیخلغتنامه دهخداهبیخ . [ هََ ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) گول فروهشته اندام . (منتهی الارب ). مرد گول و احمق فروهشته اندام . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). || مرد بی خیر. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). الرجل الذی لاخیر فیه . (لسان العرب ). || پسرک جوان «لغت حمیر» یا پسرک نیکوبدن . (معجم متن اللغة
هبیخیلغتنامه دهخداهبیخی . [ هََ ب َی ْ ی َ خا ] (ع اِمص ) نوعی از خرامان رفتاری . (منتهی الارب ). رفتارخرامان و باتبختر. (ناظم الاطباء). راه رفتن از روی تبختر و ناز. (لسان العرب ). ازهری گوید : جرت علیه الریح ذیلا انبخاجرالعروس ذیلها الهبیخا.<p class="author
وبخدیکشنری عربی به فارسیسرزنش کردن , تنبيه کردن , شديدا ~انتقاد کردن , گله کردن از , غرغرکردن , تقبيح کردن , سخت مورد انتقاد قرار دادن , نکوهش کردن , ملا مت کردن
impeachدیکشنری انگلیسی به فارسیامپراطوری، متهم کردن، بدادگاه جلب کردن، احضار نمودن، عیب جویی کردن، تردید کردن در، باز داشتن، اعلام جرم کردن
اهبیاخلغتنامه دهخدااهبیاخ . [ اِ ب ِ ] (ع مص ) رفتن به رفتار هبیخی . (منتهی الارب ). رفتن برفتار هبیخی و آن رفتاری است خرامان مانند. (ناظم الاطباء).
هبیخةلغتنامه دهخداهبیخة. [ هََ ب َی ْ ی َ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن شیرده . || دختر نازک جوان پرگوشت . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (لسان العرب ) (ناظم الاطباء). || در لغت حمیری ، دختر و جاریة مطلقاً. (لسان العرب ). دختر و جاریة. (ناظم الاطباء). || نوعی از خرامش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). |
هبیخیلغتنامه دهخداهبیخی . [ هََ ب َی ْ ی َ خا ] (ع اِمص ) نوعی از خرامان رفتاری . (منتهی الارب ). رفتارخرامان و باتبختر. (ناظم الاطباء). راه رفتن از روی تبختر و ناز. (لسان العرب ). ازهری گوید : جرت علیه الریح ذیلا انبخاجرالعروس ذیلها الهبیخا.<p class="author
هبیجلغتنامه دهخداهبیج . [ هََ ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) لغتی است در هَبَیَّخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به هَبَیَّخ شود.
هبیخةلغتنامه دهخداهبیخة. [ هََ ب َی ْ ی َ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن شیرده . || دختر نازک جوان پرگوشت . (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (لسان العرب ) (ناظم الاطباء). || در لغت حمیری ، دختر و جاریة مطلقاً. (لسان العرب ). دختر و جاریة. (ناظم الاطباء). || نوعی از خرامش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). |
هبیخیلغتنامه دهخداهبیخی . [ هََ ب َی ْ ی َ خا ] (ع اِمص ) نوعی از خرامان رفتاری . (منتهی الارب ). رفتارخرامان و باتبختر. (ناظم الاطباء). راه رفتن از روی تبختر و ناز. (لسان العرب ). ازهری گوید : جرت علیه الریح ذیلا انبخاجرالعروس ذیلها الهبیخا.<p class="author